لطیفه های قرآنی
از ترس سنگ اندازي گريخت
شخصي از ترس سنگ اندازي كودكان گريخت تا به خانه خواجهاي رسيد و چون در باز بود، به درون رفت و در را بست. كودكان بيرون خانه، سنگ به دست به انتظار او نشستند. صاحب خانه چون او را سر و پا برهنه و مجروح ديد، دلش به حال او سوخت و به غلامان خود گفت تا مقداري غذا برايش آوردند. او كه آن غذاي لذيذ را ديد اين آيه را خواند:«لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ»؛«آن ديوار (حصار بين مؤمنان و منافقان) دري دارد كه باطن و درون آن رحمت است و از جانب ظاهر، عذاب خواهد بود.»با اين آيه هم به لطف صاحب خانه اشاره كرد و هم به عذابي كه بيرون خانه در انتظارش بود. خواجه از اين اقتباس او خوشش آمد و گفت تا اطفال را از آنجا راندند و به او هدايايي داد.
نظرات شما عزیزان: